
محمد رضا متقی
«تمرین بُردباری»
قال امیر المؤمنین على (علیه السّلام): «إِنْ لَمْ تَکنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَک أَنْ یکونَ مِنْهُم».1
از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:«اگر حلیم و بردبار نیستى، خود را به بردبارى و حلیم بودن بزن؛ چرا که هیچکس خود را شبیه قومى نمىسازد، مگر اینکه امید است از آنان باشد».
امام (علیه السلام) در این کلام نورانی، راه رسیدن به حلم و بردباری را که یکی از برجستهترین فضایل اخلاقی است، بیان مى کند. بسیاری از افراد جامعه داراى این صفت نیستند، اما با وادارنمودن خود بهاین صفت، آرام آرام آن را در درون خویش نهادینه میکنند؛ بهعنوان مثال: حادثه خشمآورى رخ مىدهد و شخص عصبانى مىشود و از درون مىجوشد و مىخروشد، ولى در عین حال خودش را کنترل نموده، قیافهاى آرام؛ مانند حلیمان و بردباران بهخود میگیرد. این کار در مرتبه اول ممکن است بسیار مشکل باشد، ولى هرچه تکرار شود، آسانتر مىشود تا زمانى که انسان بهآن عادت نموده، تبدیل بهحالت و سپس تبدیل بهملکه مىشود.
البته همه مکارم اخلاقی را مىتوان از این راه بهدست آورد و این همان چیزى است که روانشناسان پس از قرنها که معصومان (علیهم السلام) بهآن دستور دادهاند، به آن رسیده و بر آن اصرار دارند و آن را یکى از طرق رفع نقایص روانى مىشمارند.
راه دیگری نیز براى تحصیل این صفت مهم اخلاقى گفته شده و آن، مطالعه سیره و روش پیشوایان بزرگ دین مخصوصاً رسول اکرم و امامان معصوم (علیهم السلام) و پس از ایشان، علمای اسلام است. در حدیثى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) نقل شده است: «روزى مرد عربى خدمت حضرت رسول آمد و عباى ایشان را گرفت و بهشدت کشید؛ بهگونهاى که اثر آن روى گردن مبارک حضرت آشکار شد. سپس گفت: اى محمد! از آن مال خدا که نزد تو است چیزى بهمن بده. آنحضرت نگاهى به او کرده و خندیدند، سپس دستور دادند چیزى بهاو بخشیدند (و از خود هیچ عکسالعمل خشنى در برابر او ظاهر نساختند) و این نشانه حلم فوقالعاده آنحضرت است».2
همچنین مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى بابى را بهعنوان «باب الحلم» عنوان کرده است. یکی از احادیثی که در آنجا نقل نموده، این است: امام صادق (علیه السلام) خدمتکارى داشتند که او را دنبال کارى فرستادند، ولى مدتى گذشت و نیامد. امام (علیه السلام) در جستوجوى وى برآمدند، دیدند در گوشهاى خوابیده است. آنحضرت با صبوری بالاى سر غلام نشسته و او را باد مىزدند تا زمانى که بیدار شد. پس امام (علیه السلام) بهاو فرمودند: «یا فُلَانُ وَ اللَّهِ مَا ذَلِک لَک تَنَامُ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ لَک اللَّیلُ وَ لَنَا مِنْک النَّهَار»؛ «اى غلام! بهخدا سوگند این سزاوار تو نیست، تو هم شب را مىخوابى، هم روز را، شبت براى خودت باشد و روزت براى ما».3
جابر نقل مىکند که امیرمؤمنان (علیه السلام) شنیدند مردى «قنبر» را دشنام مىدهد و او مىخواهد بهاو پاسخ دهد. آنحضرت قنبر را صدا زده و فرمودند: «مَهْلًا یا قَنْبَرُ دَعْ شَاتِمَک مُهَاناً تُرْضِ الرَّحْمَنَ وَ تُسْخِطِ الشَّیطَانَ وَ تُعَاقِبْ عَدُوَّک فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَرْضَى الْمُؤْمِنُ رَبَّهُ بِمِثْلِ الْحِلْمِ وَ لَا أَسْخَطَ الشَّیطَانَ بِمِثْلِ الصَّمْتِ وَ لَا عُوقِبَ الْأَحْمَقُ بِمِثْلِ السُّکوتِ عَنْهُ»؛ «قنبر آرام باش. دشنام دهندهات را خوار و سرشکسته رها کن که سبب خشنودى خدا و خشم شیطان مى شود و این مجازاتى است براى دشمن تو، قسم بهخدایى که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن، پروردگار خود را با چیزى همانند بردبارى و گذشت، خشنود نکرد و شیطان را با حربهاى؛ چون خاموشى بهخشم نیاورد و احمق بهچیزى؛ مانند سکوت در مقابل او مجازات نشد».4
*********************
1. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق / مصحح: فیض الإسلام، سید علی نقی، ص 501، ناشر: هجرت، چاپ اول، قم، 1414 ق.
2. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 16، صفحه 230، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، 1403 ق
3. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 251، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
4. مفید، محمد بن محمد، امالی، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین و غفارى، على اکبر، ص 118، ناشر: کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.